حسام الدین نجفی | شهرآرانیوز؛ گمان میکنید یزد چه ارتباطی میتواند با مرحوم مهدی اخوان ثالث، شاعر شهیر مشهدی، داشته باشد که بخواهد یک جایزه دانشگاهی برایش علم کنند؟ ظاهرا مرحوم اخوان یا مدتی آنجا ساکن بوده یا طبق روایت دیگری با یزدیها نسبتی پیدا کرده است و به هرحال آنها همین رگه به ظاهر بی ارتباط را به یک اتفاق فرهنگی تبدیل کرده اند.
این طرف، اما اخوان در شهر خودش، در زادگاهش، جز یک مراسم خشک وخالی چه جایگاهی دارد؟ دو سال پیش جایزه ادبی مشهد با همت یکی از داستان نویسان این شهر که سرش برای برپایی جشنواره و حرف زدن از قصه وقصه گویی درد میکند به پا شد و اتفاقهای خوبی هم افتاد، اما آیا ادامه پیدا کرد؟ این دو مورد را گفتم که بگویم روز ملی مشهد اگر قرار است به معنای دقیق کلمه یک اتفاق ملی و همه گیر باشد باید از تقویم و سخنرانیهای مدیریتی و بنرهای شهری بیرون بیاید و برود وسط محلهها و آدمهای این شهر.
روز ملی مشهد یک چیز میخواهد و آن نگاه کلانِ وحدت بخش در سطوح مختلف مدیریتی و یک پیوست فرهنگی قرص و محکم است. ارکان مدیریتی شهری که بخواهد آدم هایش را به چند بخش تقسیم کند و به موازات تغییرات مدیریتی یک بخشی را پررنگ کند و بخش دیگر را ناچیز قلمداد کند همان بهتر که روز ملی شهرش را در قالب مراسمی یکی، دوساعته و با سخنرانی چند نفر ختم کند تا سال بعدش.
***
روز ملی مشهد میتواند روز بزرگداشت تمام اقوام ساکن در آن باشد. اقوامی که در این چندساله با عنوان «حاشیه نشین» شناخته میشوند، ولی هرکدام فرهنگی دارند و باوری. مهاجرانی که به برکت وجود مضجع شریف امام رضا (ع) و به امید بهتر شدن شرایط زندگی به این شهر آمده اند. عدهای از آنها خانه و زندگی خوبی ساختند و عده دیگرشان همچنان تلاش میکنند، با همه اینها ترجیح میدهند هنوز در این شهر بمانند و مجاور باشند.
اما فکرش را بکنید اگر در این روز نمایشگاهی به بزرگی یک شهر برگزار شود و هر کدام از اینها غرفهای داشته باشند برای ابراز وجود، برای گفتن قصه هایشان و نمایش لباسها و بازیها و معرفی سنتها و غذاهایشان. نگاه کنید به شهرک شهید بهشتی که محل سکونت عربهای جنگ زدهای بود و تا یک دهه قبل به معضل بزرگی در حوزه تهیه و توزیع مواد مخدر تبدیل شده بود، اما با برداشتن آن حصار دافعه برانگیز، با رشد فلافل فروشیها و ماهی فروشی ها، با رفت وآمد مشهدی ها، با ترافیک بالای شبهای جمعه، با شلوغی عجیب غریب مشهدیها برای دیدن دمام زدن و خوردن قهوه عربی و تماشای دشداشه پوشها چطور رشد کرد و به مرکز توجه تبدیل شد.
این اتفاق برای افغانستانیها و برای محله «گلشهر» هم افتاد. حالا دیگر هرکسی بخواهد قصهای بنویسد، فیلمی بسازد یا جشنوارهای برگزار کند؛ ناچار است از هر جای ایران یک سر به گلشهر بزند و در «شلوغ بازار» ش چرخی بزند. حالا فکر کنید اگر در محله «تاجرآباد» و «قلعه ساختمان» و محلههایی مثل «شهرک ثامن» در منطقه ۵ که به «شهرک ترکمن ها» معروف است، چنین فضایی ایجاد شود چه اتفاقی میافتد؟ کدام پیوست فرهنگی میتواند بار تمام این معضلات و تهدیدها را یک تنه به دوش بکشد؟
کافی است راهی باز شود و حس اطمینان و تعلقی در اهالی اش به وجود بیاید و بستری مهیا کنیم برای رفت وآمدهای بسیار، جایی بسازیم برای گپ وگفت ها، برای حضور شخصیتهای مختلف کشوری و لشکری، برای ایجاد کافههای مختلف و خیابانهای غذای جورواجور و رستورانهایی با غذای محلی. حاشیه همین که به متن بیاید باقی معضلات و مشکلات هم رفع میشود.
این تنوع قومیتی را تقریبا در هیچ کدام از شهرهای ایران نمیبینید. نه در شیراز، نه در اصفهان و نه در تبریز. مشهد از این بابت سرآمد است و گل درشت. هر محله از حاشیه شهر میتواند متنی باشد برای گفتن از فرهنگ، تاریخ، آداب و رسوم و ... که به واسطه روز ملی مشهد با مردم و مسافرانش پیوند میخورد. یک بار دوستی ساکن در شهر بروکسل، پایتخت بلژیک، از تجربه مدیریت شهری آنجا در برخورد با اقوامی صحبت میکرد که در آن شهر زندگی میکردند.
از این گفت که ترکها و عربها در دورهای به دلیل اختلاف فرهنگی زیادشان با سبک زندگی غربی، باعث ایجاد مشکلات مختلفی شده بودند و این موضوع مسئولان شهری بروکسل را نگران کرده بود، اما آن ها به جای برخورد قهری، به فرهنگ و هویت این دو قوم اهمیت دادند، طوری که همه جای شهر ردی از فرهنگ و سنتشان دیده میشد و این باعث شد حس تعلقشان بیشتر شود و به همان میزان تنشها کمتر و کمتر شد، آن قدرکه حالا همه قومیتها در کنار هم و در صلح و آرامش زندگی میکنند.
روز ملی مشهد حتی روز مرور تاریخچه سترگ و غنی این شهر هم میتواند باشد. روز نقل تجربههای مختلف و راویانی که در این شهر مانده اند تا روایت کنند.
فکر کنید بلوچ ها، سیستانیها، حتی دانشجویان آفریقایی جامعه المصطفی، لبنانی ها، پاکستانی ها، هندیها و عراقیها در محدوده مشخصی ظهور و بروز داشته باشند. روز ملی مشهد میتواند بستری باشد برای شنیدن قصههای هرکدام از این اقوام. این بستر میتواند کرورکرور سوژه دست نویسندههای عزلت گزیده و کنارگذاشته شده مشهدی و غیرمشهدی برای نوشتن از شهر بدهد و مهمتر اینکه روز ملی مشهد میتواند جایی باشد برای شنیدن حرف زائرانی که به زیارت حرم مطهر رضوی میآیند. سالی چند میلیون زائر با دل پر و مملو از حاجتی که دارند به این شهر میآیند، ولی کسی متوجه نمیشود چطور دلشان باز شد یا چطور رفته اند؟ یک روی جایزه ادبی مشهد میتواند روایت همین خاطرهها باشد.